گزارش نشست تمدن اسلامی
نشست تخصصی "«تمدن اسلامی» از عصر بعثت تا عصر ظهور با تأکید بر نظریه کتاب تمدن رضوی" با حضور نویسنده کتاب، دکتر موسی نجفی استاد فلسفه سیاسیِ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با کارشناسی اساتید تاریخ؛ دکتر منتظرالقائم (استاد تاریخِ دانشگاه اصفهان) و دکتر رجبی (دانشیار تاریخ در دانشگاه امام حسین (علیه السلام)) و استادان فلسفه؛ دکتر پورحسن (دانشیار فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی) و استاد طاهرزاده (محقق و مدرس عرفان و فلسفه اسلامی)، پنجشنبه بیست و ششم بهمن 1396 در سالن همایشهای خانه مشروطیت اصفهان برگزار شد.
دکتر اصغر منتظرالقائم به عنوان اولین سخنران به نقش پیامبران در شکلگیری تمدن اشاره کرد و گفت: "بر اساس آیات قرآن، یکی از شئون مأموریت پیامبران، خواندن آیات الهی برای انسان هاست. و همانطور که می دانیم آیات الهی محدود به کتاب های مقدس نمی شوند و همه طبیعت و نظام هستی آیت الهی اند. در نتیجه، تمدن سازی بخشی از مأموریت پیامبران است. به همین دلیل در فرهنگ انبیا، شاهد آموزش های تمدنی هستیم. برای مثال، حضرت جبرائیل به آدم، درست کردن آتش را یاد داد، یا حضرت ادریس حروف الفبا، دوختن و طب را آموزش داد و همچنین ذوالقرنین نبی، سدسازی را یاد داد. لذا در نظر مسلمین علم و دانش در تمدن سازی تصادفی نبوده، برخلاف ویل دورانت که می گوید شخصی یک سنگ چخماق به هوا پرتاب کرد، سنگ به گیاهان اطراف برخورد کرد و آن گیاهان آتش گرفتند و بشر فهمید که آتش چگونه پیدا می شود. یا این که بشر خانه سازی را به ضرورت و نیاز پیدا کرد، اما این درست نیست و حضرت ابراهیم بود که به بشر خانه سازی را آموزش داد."
این استاد تاریخ دانشگاه اصفهان با تمرکز بر مؤلفه نظام سازی در کتاب «تمدن رضوی» به بررسی تاریخ اسلام پرداخت: "یکی از مولفه هایی که دکتر نجفی در کتابشان اشاره کردند، نظام سازی است. در تاریخ اسلام هم می بینیم که حضرت رسول در میان قوم جاهل و نادانی که بچه های خودشان را میکشتند، ظهور کردند. ایشان چنین جامعه ای را به سوی امت واحد حرکت دادند و نظام های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ایجاد کردند. و این نظام را آنچنان مستحکم ساختند که حاکمیت ایشان هم از داخل و هم از خارج مورد تایید قرار گرفت. 34 قبیله عرب در جنوب و 27 قبیله در شمال حاکمیت پیامبر را در سال نهم هجری پذیرفتند. البته این دولت بعداً به انحراف رفت اما همیشه امیرالمومنین علی به عنوان یک راهنما و شاخص فرهنگی (انسان کامل) خلفا را از انحراف نجات میداد. تا جایی که خلیفه دوم گفت اگر علی نبود هر آینه عمر هلاک شده بود. یا گفت به خدا پناه میبرم در حل مشکلی که علی بن ابی طالب در آن حضور نداشته باشد. این سیستم تا زمان حکومت خود امیرالمومنین ادامه پیدا کرد. در این بین، می توان از نهج البلاغه به عنوان بزرگترین کتاب تمدن ساز نام برد، کتابی که باعث شد علم و تمدن در کوفه جوانه بزند. از همین زمان است که در کوفه شاهد شکلگیری مکاتب تفسیری و حدیثی هستیم."
دکتر منتظرالقائم در پایان سخنانش، از عقلانیت به عنوان یکی از مهم ترین مولفه های تمدن سازی پیامبران یاد کرد و گفت: "پیامبران آمدند تا عقل بشر را بیدار کنند و به او تفکر و تدبر دادند. برگزاری مناظره ها با همین هدف بود. برای مثال، حضرت محمد خودشان به کنیسه یهودیان رفتند و گفتند تورات تان را بیاورید و اسم من را پیدا کنید ولی آنها حاضر به مناظره نشدند. منتاظره های حضرت رضا هم به همین مطلب برمیگردد. در واقع، بنایی که پیامبر گذاشتند در عصر ائمه ادامه پیدا کرد. در دوران امام سجاد به تدریج بارور شد و در زمان امام باقر توسعه پیدا کرد و در مکتب امام صادق شاهد دانشمندان ایرانی ای هستیم که مولف 150 یا 180 کتاب بودند. کتاب هم در عصر پیامبر تولید شد. به لحاظ تاریخی این اشتباه است که بگوییم کتابت کتب از قرن دوم و در زمان مأمون عباسی شروع شده است. قبل از آن زمان تمام دانشمندان از شاگردان ائمه بودند و ائمه اینها را رهبری کردند. ترجمه کتابهای هندی و یونانی نوعی انحراف در تمدن اسلامی به حساب می آید."
در ادامه همایش، استاد طاهر زاده به ایراد دیدگاه های خود تحت عنوان «با امام رضا در کتاب تمدن رضوی» که در قالب پانزده نکته تنظیم شده بود، پرداخت: "در نکته اول حرف ما این است که اساسا حقیقت در تمدن ظهور میکند. در تمدن یعنی به جمع آمدنی که ایثار و نسبت های متعالی را بازخورد میدهد. به همان معنایی که مردم مدینه النبی در احساس بنیانگذاری یک نظام مدنی، همه ثروت خود را با مهاجرین نصف کردند و در دل این ایثار، حقیقت ظهور کرد. نمونه امروزی آن را در همین رخداد اربعینی میبینید که ایثاری وسط آمده است تا تمدنی بیرون از تمدن غربی را به ما گوشزد کند. با نظر به این نکته که در تمدن غربی، به جای آنکه طبیعت همچون مادری برای تعالی انسانها باشد، تنها تامین کننده انرژی است. متوجه خواهیم شد تمدن غربی نوع خاصی از تمدن می تواند باشد. با این نگاه خاص به طبیعت که مسلم با نگاهی که اولیای الهی به عالم و از جمله به طبیعت دارند؛ تفاوت اساسی دارد، وظیفه ما است به تمدنی دیگر فکر کنیم. نگاهی که سعی میکند حقیقت را در همه عالم بیابد و به ظهور آورد و این نگاه، نیاز امروز ماست، و گرنه از گردونه تمدن غربی خارج نمیشویم. در زمان امام رضا هم با نظر به حضور ایشان در آن برهه تاریخی، میتوان نحوه ای از سیاستمداری فرهنگی را متذکر شد که ماورای سیاست رسمیِ به ظاهر تمدنیِ عباسیان است تا معلوم شود چگونه ماورای هیبتی که هارون الرشید و مامون عباسی تحت عنوان خلافت ایجاد کرده بودند، امکان آن هست تا نحوه دیگری از حکومت به میان آید که آن حکومت ، سیاست اش قدسی است."
وی در ادامه با الهام از کتاب «تمدن رضوی» از «تمدن نرم رضوی» به عنوان تمدنی با ساحتی متفاوت از تمدن غربی یاد کرد و گفت: "نکته مهمی که کتاب متذکر آن است، نحوه حضور نرم تمدنی است که بر خلاف تلاش صاحبان قدرت، مناسبات بشری را در اختیار می گیرد، مثل غلبه مضجع شریف امام رضا بر مقبره هارون الرشید، که البته عقل غربی از دیدن حضور نرم تمدنی که با نظر به سیره اولیا الهی در جریان بوده و هست؛ ناتوان است و روشنفکران ما نیز. آری! با نظر به حضور تمدن نرم رضوی می توان چشم اندازی اجمالی از حضور تمدن مهدوی را در مقابل دیدگان افراد قرار داد و از این طریق امید به تشکیل تمدنی غیر از تمدن غربی را زنده نگه داشت. کتاب از جهت فهم نحوه حضور حضرت رضا در آن تاریخ و احساس تمدنی که میتوانیم در سنت ولایت امام معصوم به آن فکر کنیم به خواننده کمک میکند تا امیدوارانه به آینده خود در نظام اسلامی ایران فکر کند. این نکته قابل توجهی است که متوجه باشیم «نسبت تمدن رضوی به نظام علوی از نظر وسعت و تفصیل، مثل نسبت نظام علوی به مدینه النبی است و این که تمدن رضوی به مراتب وسیع تر از نظام علوی است تا بر همین قیاس بتوانیم به تمدن مهدوی فکر کنیم»"
این استاد فلسفه اسلامی در پاسخ به این سوال که «چطور میتوان بر این اساس به تمدن رسید؟»، گفت: "اگر دقیق به ظرایف حضور حضرت رضا توجه کنیم، متوجه این نکته خواهیم شد. در موضوع وداع امام در مکه و نحوه فعالیت ایشان در مدینه نکاتی هست که میتوان گفت: امام حتی در موضع ولایتعهدی تحمیلی هم توانستند نشان دهند در هر حال شیعه توانایی اداره جامعه را به نحوی که آموزه های اصیل دینی مدنظر دارد، دارا است و در همین رابطه نمیتوان برجسته شدن حضرت رضا را بعد از شهادت شان در جامعه اسلامی نادیده گرفت در حدی که با محوریت آن حضرت، عنوان فرزندان بعدی حضرت، همه ابن الرضا باشد. در صفحه 71 کتاب میخوانیم که قیام امام حسین علیه السلام عامل جداسازی خط ائمه از خط مبارزه خوارج بود و همین امر یعنی اعتدال و تفکر، در حرکت حضرت رضا موجب جداسازی نحوه حکومت علوی با حکومت اموی و عباسی خواهد بود چیزی که زیدیه و اسماعیلیه از آن بی بهره بودند و این نکته مهمی است جهت معنای حضور تاریخی انقلاب اسلامی در این تاریخ که به حمدا... نظام اسلامی تا به حال در این امر موفق بوده است.
طاهرزاده در پایان سخنانش، مهم ترین ویژگی کتاب دکتر نجفی را در این دانست که به موضوعات با نگاه تمدنی مینگرد و گفت: "هیچ آیه و روایتی نداریم که مسائل را فردی مطرح کنند. همچنین در کتاب این سوال مطرح شده که چه نسبتی بین اسلام به معنای اخص کلمه و دین و موضوع پرستش با کلمه مدینه وجود دارد؟ پاسخ این است که این نسبت فقط با وجود امام معصوم معنادار میشود. اما جای برخی نکات هم در این کتاب خالی است از جمله این که ولایتعهدی تنها راه حضور تاریخی امام نیست اما امام از ولایتعهدی به خوبی استفاده کردند. "
سخنران سوم مراسم، دکتر رجبی دوانی بود که سخنان خود را با بررسی مفهوم تمدن آغاز کرد و گفت: "واژه تمدن در قرآن کریم و لسان اهل بیت به کار برده نشده است. اما مفهوم آن فراوان در قرآن و سیره مطرح شده است. در واقع اگر تمدن را به عنوان شهرنشینی تعریف کنیم، خواهیم دید که در قرآن کریم به این مسئله بسیار پرداخته شده است. در قرآن از شهرها و تمدنهایی سخن گفته شده که خدا به آنها امکاناتی عطا کرد ولی با ناسپاسی موجب از دست رفتن نعمت شدند. همچنین امیرالمومنین به هارث همدانی تاکید میکند که در شهرهای بزرگ ساکن شو. و یا امام صادق، بازگشت به بادیه نشینی و بیابانگردی را گناه میدانند و بر حضور شیعیانشان در شهرها تاکید دارند که در حقیقت تمدن در شهر معنا پیدا میکند."
وی صحبت خود را با این سوال که؛ «آیا پیامبر ما فی نفسه تمدنی ایجاد کرده است؟» ادامه داد: "پیامبر دین اسلام را برای سعادت و هدایت بشریت در ابعاد گوناگون عرضه نمود و برای تمدن سازی نیامده بود. اما حاصل دین اسلام، ایجاد یک تمدن عظیم و متفاوت با تمدن های گذشته بود. در واقع، اگر مولفه های مهم تمدن را در قالب عرصه سیاست، اجتماع، اقتصاد، فرهنگ و... بسنجیم، خواهیم دید تمدنی که پیامبر اسلام بنا کرده سراسر ابداع و نوآوری بوده است. مثلا در عرصه سیاست، نظام ولایت را داریم که تنها یکی از شئون آن حکومت کردن بر مردم است و هدف اصلی آن سعادت فرد و جامعه است. یا در اقتصاد، هدف ریشه کن کردن فقر از جامعه به وسیله قرض الحسنه است. در نتیجه در بررسی سیر تمدن اسلامی میتوانیم بگوییم؛ عصر رسالت، عصر تاسیسی و شکلگیری تمدن اسلامی است."
رجبی دوانی، «رشد، شکوفایی و برعکس آن افول و انحطاط تمدن ها را وابسته به نوع نگاه حاکمیت دانست» و گفت: "اگر حاکمیت نگاه مثبتی داشته باشد، شاهد رشد هستیم و اگر نگاه منفی داشته باشد، انحطاط پدید می آید. با این مقدمه جایگاه فعالیتهای هارون و فرزندش مأمون در تمدن اسلامی روشن می شود. مأمون نه تنها علاقمند به مسائل علمی بود بلکه خودش معتزلی مسلک و عقلگرا به حساب می آمد. بنابراین، نگاه مثبت مأمون باعث رشد علم شد. ولی متوکل که فردی قشری مذهبی و مدافع جریان اهل حدیث در تسنن بود، دانشمندان و عالمان را تحت تعقیب قرار می داد و باعث افول تمدن شد."
وی ضمن تفکیک تمدن اسلامی و تمدن مسلمانان، به انحرافی که در تاریخ تمدن اسلامی رخ داد، پرداخت: "تمدن اسلامی تمدنی است که ریشه در کتاب و سنت دارد. پیامبر اسلام بر مبنای همین اصول اسلامی، تمدن را پایه ریزی کرد. اما نمی توانیم بگوییم آنچه بعد از پیامبر شکل گرفت تمدن اسلامی است چون در بسیار موارد با قرآن و سنت منافات داشت. مثلا در نظام سیاسی ای که پیامبر تعریف کرده بود، خلافت وجود نداشت ولی بعد از رحلت ایشان، انحرافی به وجود آمد و نوع نگاه حاکمان به تمدن پیامبر ضربه زد. اگرچه آنچه که ادامه یافت در بخش مهمی ریشه در قرآن و سنت داشت اما در مجموع نمی توانیم به آن تمدن اسلامی بگوییم. البته دوره کوتاه خلافت امیرالمومنین علی و امام مجتبی استثنا شد، زیرا این ذوات مقدس می خواستند اسلام و جامعه اسلامی را در همه زمینه ها به حال و هوای دوران پیامبر برگردانند که با بحران ها و فتنه های فراوانی مواجه شدند و این مهم عملی نشد."
این استاد دانشگاه امام حسین، به تلاش های شیعیان برای برپایی تمدن اسلامی و نقش ائمه در این تمدن اشاره کرد و گفت: "شیعه در اندک مواردی که به قدرت رسید، اوج تمدن را رقم زد. قرن چهارم هجری اوج تمدن مسلمانان و بشریت است. ما در این قرون شاهد دانشمندان بزرگی مانند فارابی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی، شیخ طوسی، شیخ صدوق هستیم که همه اینها به برکت وجود دولت شیعه و ایرانی آل بویه پدید می آیند. حتی ابن خلدون که نسبت به شیعه خصومت دارد، میگوید که دوران آل بویه دورانی است که عموم مسلمانان به آن مباهات می کنند. اما بعد از سقوط آل بویه، تمدن مسلمانها دچار ایستایی و توقف شد. این توقف نتیجه مقابله با علوم عقلی و دانشمندان است که از مولفه های تمدنی به حساب می آیند. فاطمیان هم با این که شیعه ناقص بودند، توانستند اوج تمدن مصر را رقم بزنند. دوران صفویه هم دورانی بود که می توانست مسلمانان را دوباره به اوج برساند اما متاسفانه با پیدایش جریان اخباری گری با علوم عقلی مخالفت شد و جلو این روند گرفته شد. و در نهایت انقلاب اسلامی با وجود مانع تراشی های غرب، توانست دین را به عرصه سیاست و اجتماع بازگرداند و در راستای تمدن نوین اسلامی گام بردارد."
رجبی در پایان صحبتهایش به کتاب تمدن رضوی اشاره کرد و گفت: "اطلاعات ما در رابطه با دوران زندگی امام رضا بسیار محدود است و بیشتر اطلاعات ما مربوط به همان دو سال و نیمی است که حضرت در ایران حضور داشتند چون در عرصه ولایت عهدی مورد توجه قرار گرفتند و مواردی ضبط شده. دکتر نجفی، در این کتاب، با ظرافت و نگاه ارزشمند تمدنی موفق شده اند آنچه از آن دوران روایت شده را در قالب عنوانی با نام تمدن رضوی مطرح کنند. اگرچه امام رضا اصول و مبنای این تمدن را از اجداد طاهرینش پیامبر اسلام و امیرالمومنین اخذ کرده ولی به سبب آن که دایره اسلام از هر جهت در زمان ایشان وسعت پیدا کرده و مسائل پیچیده تر و گسترده تر شده و لذا از این جهت جا دارد آنچه را امام رضا علیه السلام مطرح فرموده و در عالم اسلام تاثیر گذار بوده به عنوان «تمدن رضوی» بنامیم."
دکتر پورحسن در جایگاه آخرین سخنران همایش، تمدن اسلامی را موضوع بسیار دشواری دانست و گفت: "به نظر میرسد ما در ایران کار مهمی درباره فهم ماهیت تمدن انجام نداده ایم. تعاریف ما از تمدن تقلیل پیدا میکند به شهرنشینی، مدنیت و... . در حالی که این ها مُعِدات تمدن اند و تمدن خود یک وضعیت برتر است. ما میتوانیم درباره دو سنخ متفاوت از تمدن حرف بزنیم که نزاع آینده همچنان که فرگمن گفت بین تمدن غرب و تمدن اسلامی خواهد بود. هر چند فرگمن در کتاب «جهان در صد سال آینده» عمداً از حوزه اسلامی چیزی نمی گوید، از ایران و عرب حرف می زند اما از اسلام نه. البته او میگوید ماهیت تمدن تخنه (تکنیک) است ولی من معتقدم ماهیت تمدن، اندیشه است نه تخنه. تکنولوژی همچنان که متفکران مغرب زمین همچون هایدگر درباره اش حرف زده اند سلطه می آورد و نه لزوما بنیادهای تمدن."
وی در ادامه این سوال را مورد بررسی قرار داد که (چرا دچار زوال شدیم؟) و گفت: "از زمان سید جمال تا کنون تلاش کردیم پاسخ این سوال را بفهمیم. در مصر سیدجمال و شاگردش محمد عبدو و دو شاگرد محمد عبدو یکی رشیدرضا و دیگری عبدالرزاق مصری. رشید رضا در مقالاتش در مجله المنار و همچنین در روزنامه الاحرام مصر نوع نگاهش به تمدن اسلامی مساوی با خلافت است. خلافتی که مبتنی بر تغلب(غلبه یافتن) است. پیشینه این نگاه به غزالی برمیگردد. در واقع، از زمان سید جمال تاکنون، در باره زوال یا انحطاط اندیشیده ایم اما درباره ماهیت تمدنی که داشتیم و تمدنی که میخواهیم به وجود بیاوریم، نیندیشیده ایم. شاید به این دلیل که فهم بسیار بسیط و ساده انگارانه ای از تمدن داریم در حالی که تمدن بسیار پیچیده است. تمدن امری فرآیندی است. تمدن بدون حلقه آگاهی و پشتوانه ها و پیش داشته های آگاهی شکل نمی گیرد. اینگونه نیست که تمدن با یک خلیفه شکل بگیرد و با یک خلیفه دیگر از بین برود. علم هم دیسیپلین دارد، این برخلاف منطق علم است که بگوییم «تمام علم غربی را کنار میگذاریم و علمی از رأس تاسیس میکنیم.» داد و ستد در باب علم امری طبیعی است و نباید با نگاه ارزشگذارانه به آن نگریست. در واقع، دانش، دانش است. اما این که به آن دانش چگونه لباس غایتی بپوشانیم، متفاوت می شود."
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی ضمن اشاره به لزوم رعایت منطق علم به این معنا که ما به هر مقداری که در دانش امروز سهیم بشویم، میتوانیم مرزهای دانش را گسترش بدهیم، گفت: "با این وجود، وقتی فارابی را مورد توجه قرار می دهیم، میبینیم که متفکران ما یونانی زده نبودند. ابن سینا در مقدمه منطق المشرقیین بیان می کند که من همه سنت ارسطویی را خواندم ولی نواقص بسیاری دارد من از دوران جوانی دلم با این دانش نبود ولی باید میخواندم. جالب است که فارابی هم در ترخیص النوامیس و مقدمه سه سطری الجمع همین حرف را میزند. و بعد از آن دوباره غرب زیرکی جدی ای به خرج داد و تمام علومی را که در حوزه اسلامی بود فراگفت. ولی متاسفانه ما در باب دانش هم ارزش گذارانه قضاوت میکنیم. از سال 1242 هجری قمری که عهدنامه دوم را بستیم، عباس میرزا به راز عقب ماندگی ما تفتن پیدا کرد اما راه حلی مناسبی نیافته ایم."
وی در پایان خاطر نشان کرد: "از نظر من چند نکته مهم است. نخست این که، اگر نتوانیم دانش گونه و نظریه پردازانه درباره تمدن حرف بزنیم، شاید نتوانیم ماهیت تمدن آینده را بشناسیم. ماهیت تمدن کنونی تخنه (تکنولوژی) است اما ماهیت تمدن آینده ممکن است این نباشد و تکونولوژی بخش اندکی از این تمدن را به وجود بیاورد. چه تضمینی وجود دارد که ماهیت تمدن آینده اندیشه، فرهنگ و اخلاق نباشد. لازمه این بحث این است که مقومات تمدن را آن هم ناظر به آینده بشناسیم. دوم این که، وقتی میگوییم تمدن نوین اسلامی، دو فهم از گذشته را مدنظر داریم. یکی گذشته به مثابه زمان سپری شده و دیگری گذشته از حیث وجودی که ناظر به آینده است. گذشته به مثابه زمان سپری شده را نمیتوان احیا کرد ولی اگر گذشته را همچون ریشه و میراث بدانیم، میتوانیم آن را بازبجوییم."
در پایان مراسم دکتر نجفی، نویسنده کتاب، به توضیح طرح مسئله تمدن رضوی پرداخت و اینگونه جلسه را خاتمه داد: "ما در زمانی واقع هستیم که تاریخ مان را دو جریان سلفی و مدرن محاصره کرده اند. جریان سلفی، جریان رسمی خلافت است که تاریخ ما را کامل مصادره میکند و میتوانیم نشانه آن را در ابن خلدون ببینیم یعنی جریان انحطاطی که نبوت را به خلافت ربط میدهد. جریان جدید هم همان جریان استشراقی (مستشرقین) هست و همچنین جریان مدرنی که آینده جهان را در لیبرالیسم میبیند. طرح تمدن رضوی چیزی است که از این دو عبور می کند، یعنی تاریخ اسلام را با تاریخ خلافت نگاه نمی کند و تاریخ آینده را هم با تمدن و فرهنگ برتر مهدوی نگاه می کند و لذا راه جدیدی است که هم تصحیح تاریخ گذشته ماست و هم نسبت به آینده ما حرف جدیدی دارد. طرح تمدن رضوی دیدگاهی است که در ادامه مدینه النبی، نظام علوی و نهضت حسینی حرف جدیدی را نسبت به زمان خودش دارد. ما دو انحراف در تاریخ اسلام داریم یکی انحرافی که در سقیفه ایجاد شد و دیگری انحرافی که در زمان معاویه با تبدیل خلافت به سلطنت شکل گرفت. تمدن رضوی علیه هر دوی این انحرافات است. حکم ولایتعهدی یکی از این انحراف ها را از بین برد دیگر پسر یا برادر مامون خلیفه نشده هرچند در ظاهر اما باز هم نوعی اصلاح نظام سیاسی به حساب می آید."