اکنون که در آستانه ی یکصد و دهمین سالگرد نهضت مشروطیت قرار داریم؛ به نظر می رسد هنوز ابعادی از این واقعه ی مهم و پیچیده، جای بحث و گفتگو دارد.
مشروطیت را می توان یکی از مصادیق بارز «پیچ تاریخی» محسوب کرد، زیرا این نهضت نمایانگر پایان دوره ایی از تاریخ ایران و شروع تاریخ جدیدی است. مشروطه زمانی به وقوع پیوست که مردم و نخبگان جامعه از استبداد کهنه و حکومت پادشاهی مطلق و ظلم و جور آنها به تنگ آمده و در پی ایجاد حکومتی مبتنی بر قانون بودند. چنین خواستی بی ارتباط با آشنایی نخبگان با دنیای غرب و حکومت های مشروطه نبود؛ هر چند نقطه شروع این تظلم خواهی را باید در قیام علما و مردم و ارتباط تنگاتنگ این دو قشر جستجو کرد.
یکی از ویژگی های برجسته ی این قیام، حضور بازیگران جدید در عرصه ی سیاست و سرنوشت کشور بود؛ زیرا علاوه بر حکومت، شاهد حضور جدی سه عنصر مردم، علما و روشنفکران هستیم. هر چند قبل از این قیام، علما نقش پررنگ در عرصه اجتماعی ایفا نموده و بسیاری از امورات مردم از طریق آنها سروسامان می یافت و پناهگاه مردم در مقابل حکومت های جور بودند؛ اما در زمانه ی قیام مشروطیت، حوادث و وقایع بسیار گسترده تر و حساس تر می شود و آنچه تعیین کننده است، نقش هر یک از این عناصر به تنهایی نیست، بلکه نقش آنها در نسبتشان با یکدیگر است. بدین معنا که در تصمیمات سیاسی که هر کدام از عناصر و خصوصاً رهبران – علما و روشنفکران – اتخاذ می کنند، باید نقش عناصر دیگر را پیش بینی و حتی طراحی کنند.
از طرف دیگر، مشروطیت یکی از اولین قیام ها در تاریخ ایران است که سرعت حوادث در آن به نسبت زیاد است و لذا رهبری و تصمیم گیری به موقع و سنجیده، بسیار در تعیین سرنوشت آن تعیین کننده بود؛ تعداد زیاد بازیگرانِ عرصه سیاسی، این تصمیم گیری را سخت تر می کرد.
در این عرصه ی سخت، علاوه بر اصالت اهداف و ثبات قدم؛ کارآزمودگی، تجربه ی عمل سیاسی، شناخت دقیق حریف، قدرت پیش بینی و ... در تعیین سرنوشت قیام بسیار تأثیرگذار است. به عبارت روشن تر، صرفاً وجود اهداف عالیه و صدق نیت برای پیروزی و حُسن عاقبتِ قیام کافی نیست، زیرا افراد و عناصر مهم قیام در خلاء قرار ندارند، بلکه نتیجه ی عملکرد هر کدام در نسبت با واکنش و عملکرد بقیه ی عناصر، مشخص می شود. لذا یک مبارز، علاوه بر پاکی اهداف، باید بازیگران دیگر را نیز بسنجد تا به نتیجه ی مطلوب برسد.
از این منظر، می توان این اصل را با تکیه بر وقایع تاریخی، ثابت کرد که رهبران و مبارزانی در عرصه های خُرد و کلان اجتماعی در طول تاریخ، توانسته اند نقش تعیین کننده و اثرگذار داشته باشند که علاوه بر ایده آل هایی که در آرمان ها و اهداف دارند، دستی نیز بر آتش واقعیت داشته و متناسب با شرایط محیطی، فهم مردم، رفتار دشمن و ... «فرایند تغییر» و پیش روی به سوی اهداف را طراحی کنند. در عبارتی کوتاه: «آرمان گرایی در اهداف، در عین واقع گرایی در عمل»
رهبر و مصلحی موفق است که نه آنچنان در آسمان ایده آل ها سیر کند که کسی توان همراهی با او را نداشته و قیامش بدون پشتوانه بماند و نه آنقدر واقع نگر که با کوچکترین تغییر در وضعیت و شرایط محیطی، دست از آرمان ها برداشته و به سوی نوعی «عمل زدگی» و یا پراگماتیسم سوق یابد.
اگر از این منظر به وقایع مشروطه بنگریم، ممکن است بخشی از ا بهام این ماجرا کاسته شود.
در این مجال اندک، در پی بررسی عملکرد سه عنصر مردم، حکومت و روشنفکران نیستیم، صرفاً نیم نگاهی به عملکرد علما خواهیم داشت و البته نه همه ی علما، بلکه یکی از رهبران برجسته ی اصفهان، حاج آقا نور اله اصفهانی.
فعالیت های حاج آقا نوراله به نهضت مشروطیت محدود نمی شود؛ ایشان از سال های قبل، در نهضت تحریم تنباکو فعال بوده و توانست همراه با برادرش، آیت الله آقا نجفی اصفهانی، نقش ویژه ایی در این نهضت ایفا نماید. نهضت تحریم تنباکو یکی از اولین تکانه های مردم ایران است که در آن، برای اولین بار مردم با رهبری علما، مخالفت جدی با استبداد کهنه ی داخلی و نفوذ فرهنگی و اقتصادی استعمار خارجی میکنند.
پس از پیروزی نهضت تنباکو، علمای اصفهان به رهبری حاج آقا نوراله اصفهانی، دست از مبارزه برنداشته و در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ورود جدی می کنند. با تأسیس «شرکت اسلامیه» به مبارزه ی اقتصادی پرداخته، با ساخت «مریض خانه»، «قرائت خانه»، «مدارس عامه»، «مدارس ایتام» و ... جلوی نفوذ فرهنگی غرب را گرفته و با رشد سطح آگاهی مردم، آنها را مصمم به تلاش برای نجات کشورشان از عقب ماندگی می نمایند.
اوج نقش آفرینی این مبارز خستگی ناپذیر را در قیام و نهضت مشروطیت می بینیم. هر چند این نهضت، ملی بود و تمامی شهرهای بزرگ ایران از جمله تهران، تبریز و شیراز را درگیر کرده بود، اما اصفهان وضعیت استثنایی دارد که در ادامه علت آن را توضیح خواهیم داد.
در ابتدای مقاله بیان شد، در نهضت مشروطه چهار عنصرِ حکومت، مردم، علما و روشنفکران به شدت درگیر هستند. اما نسبت اثرگذاری و نوع عملکرد هر کدام از اینها در مناطق مختلف، متفاوت است. برای مثال، در تهران هم عالمان برجسته ایی به شدت وارد صحنه شده و هم روشنفکران حضور جدی دارند؛ مردم نیز قضایا را دنبال می کند و به حمایت از نهضت می پردازند و حکومت نیز به مقاومت و مقابله جدی مشغول است. آنچه در این کارزار سخت تعیین کننده است و پایان نهضت را رقم میزند – همانطور که در ابتدای مقاله ذکر شد- علاوه بر اهداف عالیه؛ انسجام گروه های هم فکر، استفاده از حداکثر امکانات، عمل به موقع و تصمیم گیری بر اساس شرایط موجود است. به نظر می رسد ضعف این اصول، مشروطه ی پایتخت را به سرنوشتی تلخ رساند.
هر چند کلیت نهضت مشروطیت به غلبهی روشنفکران غرب زده و استبداد رضاخانی منجر شد، اما در طول نهضت، اصفهان با رهبری حاج آقا نوراله، شرایط متفاوتی داشت؛ بر خلاف مناطق دیگر، رهبری مطلق نهضت به دست علما بوده، حاکم جبّار اصفهان - ظل السلطان- کامل سرنگون می شود و برای مدتی، حکومت مشروطه ی اسلامی تشکیل می شود.
با بررسی دقیق عملکرد حاج آقا نوراله در طول نهضت و علل موفقیت وی، این نتیجه حاصل می شود که ایشان در تمام تصمیم گیری ها ذره ایی از اهداف و موضع دینی خویش کوتاه نمی آید و لیکن از شرایط و اقتضائات زمانی، سطح آگاهی و توان مردم و واقعیت های موجود نیز غافل نمی شود و با حکومتی «قدر مقدور» - همانگونه که در رساله ی مقیم و مسافر تبیین می کنند – نهایت بهره را از موقعیت ایجاد شده برای نیل به اهداف اسلامی می برند.
لذا در کلامی کوتاه می توان ایشان را نمونه ی بارز «آرمان گرایی واقع بین» نامید.