درباره ما تماس با ما پارسی العربیه English
سه شنبه | 1403/09/13
حیات و اندیشه سیاسی آیت اللّه شهید حاج شیخ فضل اللّه نوری (ضابطة اجتهادی عليه بدعت غربگرايي) بخش اول
تاریخ درج مطلب 1394/10/11
منبع : دکتر موسی نجفی

حیات و اندیشه سیاسی آیت اللّه شهید حاج شیخ فضل اللّه نوری  (ضابطة اجتهادی عليه بدعت غربگرايي) بخش اول

زندگینامه و حیات علمی،اجتماعی و سیاسی شیخ شهید:

آیت اللّه شیخ فضل اللّه نوری روز دوم ذیحجّه سال 1259 ه.ق در روستای «له شک» در منطقه کجور مازندران چشم به جهان گشود. پدرش از روحانیان صالح و مورد اعتماد به حساب می آمد. شیخ فضل اللّه پس از پایان تحصیلات ابتدایی، به تهران هجرت کرد و دوره سطح حوزه را در محضر استادان آن سامان گذراند. شیخ برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفت و از محضر استادان بزرگی چون میرزا­حبیب­اللّه رشتی، شیخ راضی و میرزای شیرازی بهره­ها برد. وی به میرزای شیرازی چنان علاقه پیدا کرد که با وی به سامرا رفت. شیخ فضل اللّه به دلیل تیزهوشی و مداومت در درس استادان بزرگ به مقام اجتهاد دست یافت و رسیدگی و توجهات خاص میرزای شیرازی، از او عالمی وارسته و مدبّر و کاردان ساخت. شیخ فضل­اللّه بر علوم متداول زمان یعنی فقه، اصول، رجال، کلام، حکمت و عرفان احاطه کامل یافت و در فضل و کمال و دانش، سرآمد عصر خود شد، به گونه ای که علاوه بر دوستان، حتی مخالفان سیاسی ـ فکری وی نیز مرتبه علمی او را انکار ننمودند.

در زمان وی ایران موقعیت حساسی داشت؛ ظلم و ستم شاه و درباریان و وجود مالیات­های سنگین، زندگی را بر مردم مشکل کرده بود. شاهزادگان و درباریان دست گدایی به سوی کشورهای استعمارگر دراز کردند تا مخارج عیاشی های خود را تامین کنند و نسبت به سرنوشت کشور و مردم مسلمان بی تفاوت بودند. در چنین اوضاعی استعمارگران نیز برای تسلط هرچه بیشتر بر کشور و استفاده از ذخائر و منابع سعی داشتند بوسیله نوکران و وابستگان خویش جای پای خود را در کشور محکم سازند و از آنجا که اسلام را مانع هدف­های خویش دیدند، کوشیدند تا با ایجاد دین­های ساختگی «بابیت» و «بهائیت» و تاسیس انجمن «فراموشخانه» به هدف­های خود جامه عمل بپوشانند.1 شیخ فضل­الله با احساس مسوولیت نسبت به دین و کشور اسلامی و با اشاره و رهنمود استاد خویش، میرزای شیرازی در سال 1303 ه.ق به تهران آمد.2 او آمد تا فصل جدیدی در مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی تشیع باز کند.

شیخ فضل­الله در تهران به اقامه جماعت و تألیف و تدریس علوم اسلامی و حوزوی پرداخت. مهارت او در فقه و اصول و دیگر علوم اسلامی و شناخت وی از مسائلِ روزِ جامعه موجب شد تا به سرعت مورد استقبال طلاب و روحانیان قرار گیرد. از این حوزه درس شخصیت­های بزرگی بیرون آمدند که حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(مؤسس حوزه علمیه قم) حاج آقا حسین قمی، سید محمود مرعشی(پدر آیت­اللّه مرعشی نجفی)، سید اسماعیل مرعشی شریف الاسلام، ملاّ علی مدرّس، میرزا ابوالقاسم قمی، شیخ حسن تهرانی و علامه محمد قزوینی از آن جمله­اند.

ایشان علاوه بر تدریس و ارشاد و رسیدگی به امور مردم و قضاوت، در کار تألیف و رسائل فقهی و اصولی و فلسفی و سیاسی و نیز در تصحیح و تحشیه کتاب های معروف و معتبر علمای گذشته اهتمامی فراوان داشت.3 عناوین برخی از آثار باقی مانده از او چنین است:

1-صحیفه قائمیه حاوی مجموعه ادعیه امام دوازدهم(عج)؛

2-رساله اصولی المشتق، تقریرات درس میرزای شیرازی که در تهران به تاریخ 1305 منتشر شد؛

3-رساله سؤال و پاسخ شماره(1)، حاوی 236 پرسش از میرزای شیرازی، تهران 1305 ق؛

4-رساله عملیه، حاوی 60 پرسش و پاسخ از میرزای شیرازی، تهران 1306 ق؛

5-تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل، در ردّ سیاست مشروطه که به فرمان شیخ و به دست میرزا علی اصفهانی تحریر شده و به تاریخ 1362 ه.ق در تهران انتشار یافته است؛

6-تحریم مشروطیت، در بیان علت موافقت اولیه و مخالفت ثانویه ایشان با مشروطیت که به تاریخ 1326 ه.ق در تهران انتشار یافت.

قابل ذکر است که بررسی اندیشه و حوادث زندگی شيخ فضل­الله از چند جنبه ارزشمند است:

اول اینکه از جنبة تاريخ روحانيت شيعه حائز اهمیت است؛ چرا كه او يكي از چهره­هاي درخشان روحانيت بوده است. تحقيق در زمينة مبارزات سياسي روحانيون شيعه، خواه ناخواه به شيخ فضل­الله مي­رسد. مبارزات شيخ فضل­الله نقطة عطفي در تاريخ روحانيت است كه نمي­توان آن را ناديده گرفت.

نقش مهمّ شيخ فضل­الله در تاريخ تحولات ايران، دومين جنبه از زندگي و شخصيت ايشان است. شيخ فردي مؤثر در مشروطيت و تحريم تنباكو بود4، بنابراين از جنبة تاريخ تحولات ايران نمي­توان شيخ را ناديده گرفت. عبور از شيخ و ناديده­گرفتن او سبب مي­شود كه بخشي از تاريخ ايران خوب درك نشود.

انديشة سياسي شيخ فضل­الله5 در دو نهضت اسلامي شيعي تحريم تنباكو و مشروطه؛ به خصوص در نهضت مشروطيت، كه انديشة مشروطة مشروعه را طرح كرد، سومين جنبة زندگي ايشان است. بنابراين، شيخ فضل­الله در طراحي و پيگيري انديشة سياسي شيعه هم ــ‌كه يكي از آنها نظرية ولايت فقيه است ــ‌ نقشي مهم داشت. شيخ فضل­الله وقتي در روند مشروطه انحراف ديد، به حضرت عبدالعظيم(ع) مهاجرت نمود و در آنجا لوايحي نتشر كرد كه از روي آنها مي­توان به افكار سياسي ايشان پي برد. ايشان در اين لوايح ــ كه بسيار هم خواندني است ــ دربارة انحراف در يك جنبش از زاوية فرهنگي تهاجم فرهنگي بحث مي­كند.

چند ويژگي جالب توجه دربارة شيخ هست: ايشان از جمله رهبران مشروطه بوده كه در قيام  تنباكو فعالانه شركت داشته است. بسياري از رهبران تحريم تنباكو در زمان مشروطه در قيد حيات نبودند؛ از جمله مرحوم ميرزاي شيرازي، ميرزا جواد آقاي تبريزي (رهبر روحاني تبريز)، ميرزا حسن آشتياني و مرحوم آقاسيد علي­اكبر فال­اسيري فوت كرده بودند. دو نفر از زعماي تنباكو در نهضت مشروطه حضور داشتند كه موضع هر دو شريعت­خواهانه و نقششان هم كاملاً برجسته بود؛ و به هر دوي آنها در تاريخ­نگاري سكولارها اهانت زيادي شده است! اين دو نفر، يكي مرحوم شيخ­فضل­الله نوري در تهران و ديگري مرحوم آقانجفي اصفهاني6 در اصفهان است.

ويژگي ديگر اينكه شيخ فضل­الله با سابقة مبارزاتي وارد نهضت مشروطه شد. مهم است كه در يك جنبش بزرگ، رهبران يا رهبر، و كساني كه داعية رهبري دارند، سابة مبارزه داشته باشند يا نه. البته مقصود اين نيست كه بودن يا نبودن فرد سابقه­دار در مبارزه تعيين كننده است؛ اما بينش سياسي و اجتماعي كسي كه داراي سابقة فعاليت اجتماعي ـ‌ سياسي است با ديگران فرق دارد. شيخ در مقايسه با رهبران ديگر مشروطه، بويژه در تهران، از سابقة مبارزاتي بيشتري برخوردار بود؛ لذا فريب شعارها و آب و رنگها را نمي­خورد. شيخ از دورة تحريم تنباكو كه فشار استبداد و استعمار بسيار زياد بود، مبارزه مي­كرده و بنابراين حدود 15 تا 20 سال از همه رهبران مشروطه داراي سابقه مبارزاتي بيشتري بوده است. آنچه برخي مورخان و سياسيون سكولار نوشته و گفته­اند كه شيخ مبارز نبوده، بلكه مرتجع و عافيت­طلب بوده، صّحت نداشته است؛ و در جواب آنها بايد گفت چگونه يك آدم عافيت­طلب، بر سر دوراهي مرگ و زندگي،‌ مرگ را انتخاب مي­كند.

از ويژگي­هاي مهم ديگر شيخ اين است كه از منظر فرهنگي به مسائل نگاه مي­كند، چنين فردي، با كساني كه به مسائل نهضت از منظر سياسي، اقتصادي و يا از زاوية توسعه و ترقي مي­نگرند، فرق دارد. آنكه با مرزبنديهاي عقيدتي و فكر وارد مبارزة سياسي مي­شود، نمي­تواند با هركسي ائتلاف سياسي موقت كند. چرا که زاوية مبارزاتي او ايدئولوژيك و داراي جاذبه و دافعه است،‌همچنين يك فكر منسجم نظام­مند دارد و اينطور نيست كه فقط مخالف يا موافق مشروطه باشد. او مي­داند كه چقدر بايد موافقت كند و چگونه بايد مخالفت كند. در نظام فكري او جاذبه­هاي مذهبي و شيعي تعيين­كننده است.

يكي ديگر از صفات شيخ، شجاعت است. او اصلاً پرده­پوشي نمي­كند؛ اعتقادش آن است كه خداوند در اين زمان براي او مأموريتي در نظر گرفته است كه در اجراي آن، اميد شهادت هم دارد. از اين رو، به هنگام خطر، هيچ تقيه و پرده­پوشي نمي­كند و حتّي موقعي كه تنهاي تنها است،‌حرفش را مي­زند. شيخ در نامه­اي، براي مشيرالدوله صدراعظم مي­نويسد: «اين پير دعاگو، آفتاب لب بام هستم؛ ديگر هوس زندگي ندارم و آنچه را كه در دنيا بايد ببينم، ديدم. لكن تا هستم، در همراهي اسلام كوتاهي نخواهم كرد» و در آنجا هم كه به ايشان پيشنهاد مي­كنند «به سفارتخانه­هاي خارجي پناهنده شويد»، پاسخ منفي مي­دهد و زير بار نمي­رود و مي­گويد: «فرض كنيد دو سه خروار گندم هم بيشتر خوردم؛ چه مي­شود؟ من حاضر نيستم مرگ شرافتمندانه را با زندگي يا خوردن دو سه خروار گندم بيشتر عوض كنم».

مسئلة مهم ديگر، در مورد موقعيت شيخ در تهران است. 7 او عالم درجه يك پايتخت بود: يكي به لحاظ اينكه شاگرد برجستة ميرزاي شيراي بود و اين برجستگي علمي را همة كساني كه در مكتب ميرزاي شيرازي درس مي­خواندند و يا آنان كه مطلبي در اين مورد شنيده بودند، نقل مي­كردند؛ ديگر اينكه شيخ فقط در فقه و اصول مجتهد نبود، بلكه معلومات ديگري هم داشت كه روحانيون ديگر از آن برخوردار نبودند. اين تأكيد براي آن است كه يكي از خط­هاي تبليغاتي دورة مشروطه اين بود كه شيخ عالم روز نيست، بلكه مرتجع و ضد ترقي است. مرحوم ضياءالدين دُري مي­نويسد كه معلومات شيخ به فقه و اصول منحصر نبود و قطع نظر از جنبة فقاهتي، از بقية علوم نظير تاريخ و جغرافيا كه غالب علما از اين دو علم بي­بهره­اند، اطلاع كافي داشت. حتي در اواخر عمر از مرحوم ميرزا جهان­بخش منجم، علم نجوم و اسطرلاب را فرا مي­گرفت. يك بار به ايشان عرض كردم: «جناب آقا! در اين آخر عمر براي چه علم نجوم تحصيل مي­كني؟» فرمود: «من از اين علم بهره نداشتم و اين بر اي علما بد است كه به كلي از علمي بي­بهره باشند. بميرم و اين علم را بدانم، بهتر است از اينكه بميرم و ندانم.»

در معارف­الرجال8 درج است كه شيخ اديب و شاعر هم بود؛ و اشعاري به زبان تازي و فارسي از وي نقل شده است. از قول سيد محمدعلي شوشتري روايت شده است كه شيخ در حوزة درس ميرزاي بزرگ شيرازي بر همة فضلا برتري داشت، از نظر دانش و فضل در اصول، مجتهد درجة اول و در فقه محقق تامه بود و نظرياتش مورد استناد فقهاي ديگر قرار مي­گرفت. در رشتة حكمت و كلام، كسي را ياراي مجادله يا بحث با ايشان نبود، و در رشته­هاي ادبي ضروري ديگر، جامع جميع كمالات بود.

اندیشه سیاسی شیخ فضل الله در اصلاح جنبش مشروطیت:

در تاريخ يكصد سالة‌ اخير ايران، در ارتباط با نهضت­ها و حركت­ها، وجوه اشتراك و آموزنده­اي وجود دارد كه مي­تواند چراغ راه كساني باشد كه مي­خواهند طبق ضوابط صحيح اسلامي عمل كنند. در اين فصل سعي مي­شود گوشه­اي مهم از اين تاريخ بيان شود؛ بيان تاريخي نهضتي كه با تلاش علما و پايمردي آنان به پيروزي اوليه دست يافت و سپس بر اثر نفوذ خزندة سكولاريسم در صفوف بالاي نهضت، مسير و شعاير اولية آن دستخوش تحريف شد و بانيان اصلي آن نه تنها منزوي و كنار گذاشته شدند، بلكه يكي از فداكارترين و باسابقه­ترين آنان در ميدان اصلي شهر در جلوي چشم مسلمانان، به دست يك مأمور ارمني به دار كشيده شد و صداي اعتراضي هم آنچنان­كه بايد، برنخاست.9 اهميت اين موضوع در اين است كه مشخص مي­كند جريان التقاط در مسير كمرنگ­كردن جلوة اصيل ديني در نهضت اسلامي از چه شگرد و يا ترفندهاي فكري سياسي استفاده كرده است و مي­كند.

براي آنكه راجع به علت اين انحراف، مرور و تحليلي مستند كرده باشيم، اين مسئله را به چند مرحله تقسيم مي­كنيم تا معلوم شود دشمنان و اعداي دين چگونه توانستند آرام آرام به مقاصد غيرديني خود برسند:

اول: رخنه و نفوذ،

دوم: ايجاد شبهه،

سوم: ايجاد شكاف و جدايي،

چهارم: طرح انحرافات در بطن آرمانهاي نهضت،

پنجم: بدست گرفتن قدرت و نابودي اصالت نهضت.

اما در مقابل اين روند خزنده، چگونه بود كه شيخ شهيد نوري زودتر از همه متوجه عمق فاجعه شد و سپس وارد معركه شد و مسلمانان و علما را از خطر بدعت هشدار داد؟ اين مسئله و ظرايف آن را بايد به متون و گزارشهاي تاريخي ارجاع داد و در اين خصوص، هيچ سندي موثق­تر و مستندتر از لوايح10 حاجي شيخ فضل­الله كه در حضرت عبدالعظيم انتشار مي­يافت، نيست. ليكن اينكه چطور شيخ شهيد اعلام خطر كرد و متقابلاً اهل بدعت نگذاشتند نداي واقعي شيخ به گوش مردم برسد، نكته­اي است كه در خلال اين بحث بدان پرداخته مي­شود؛ ضمن آنكه نظر اصلاحي شيخ در برابر انحراف سكولاريسم طرح مي­شود.

 

شبهة انقلابي نبودن و سابقة مبارزه نداشتن

يكي از شبهاتي كه در زمان مشروطيت و بعدها در كتب و تواريخ، بصورت مطلبي موثق و بدون شبهه مطرح و به اصطلاح جا انداخته شد، اين بود كه اصولاً شيخ فضل­الله از ابتدا مخالف انقلاب بود، و به قولي سابقة مبارزاتي نداشت و براي حفظ ظاهر مجبور بود كه حركت خود را با مسير اين سيل تطبيق دهد تا غرق نشود.

دربارة اين تحريف تاريخي، خود شيخ شهيد در همان زمان در مقام پاسخگويي برآمد كه البته معاندان به اصطلاح آزاديخواه هيچگاه به حرفهاي او گوش ندادند و نگذاشتند سخن شيخ به جايي برسد، چرا كه آنان با نفي اصالت انقلابي شيخ و جلوگيري از دخالت وي، قصد اجراي مراحل بعدي ترور شخصيت وي را داشتند. اما اصحاب شيخ، طي لايحه­اي به تاريخ سه­شنبه12 جمادي­الثاني سال 1325 قمري*، اين تهمت را چنين پاسخ داده­اند:

... اينكه ارباب حسد و اصحاب غرض مي­گويند و مي­نويسند و منتشر مي­كنند تا جناب حجةالاسلام والمسلمين آقاي حاجي شيخ فضل­الله ــ سلمه تعالي ــ منكر مجلس شوراي ملي مي­باشد، دروغ است، دروغ ... مخصوصاً روز جمعة گذشته به اين شرح نطق فرمودند:

ايّها النّاس! من به هيچ وجه منكر مجلس شوراي ملي نيستم؛ بلكه من مدخليت خود را در تأسيس اين اساس، بيش از همه كس مي­دانم، زيرا كه علماي بزرگ ما كه مجاور عتبات عاليات و ساير ممالك هستند، هيچ­يك همراه نبودند و همه را به اقامة دلايل و براهين، من همراه كردم. از خود آن آقايان عظام مي­توانيد اين مطلب را جويا شويد. الآن هم من همان قسم كه بودم، تغييري در مقصد و تجددي در رأي من به هم نرسيده است. صريحاً مي­گويم؛ همه بشنويد و به غائبين هم برسانيد كه من آن مجلس شوراي ملي را مي­خواهم كه عموم مسلمانان آن را مي­خواهند.11

البته بايد اضافه كرد كه سابقة‌ مبارزاتي شيخ در نهضت مشروطه،‌ از همة علماي تهران بيشتر و روشن­تر بود و فعاليت­ها و نقش اساسي او در قضية‌تحريم تنباكو، مطلبي است كه پژوهندگان تاريخ مشروطيت به آن اذعان دارند.

او اصول اولية ‌جنبش را قبول ندارد!

از آنجا كه سياست بي­تقواي سكولارها در دوران مشروطه پيچيده و مرموز بود و به استناد لايحه مطبوعه در حضرت عبدالعظيم:

اين­هايك نحو چالاكي وتردستي دراشاعة  فتنه و فساد دارند و به ­واسطة ورزشي كه در اين كارها كرده­اند، هرجا كه هستند، آنجا را آشفته و پريشان مي­كنند.12

گاه براي تحريك احساسات مردم و ايجاد شبهه و ترديد در مسلمات و اصول جنبش، از طرف مخالف سرسخت خود (شيخ شهيد) مطالب و اكاذيبي نقل مي­كردند كه به هيچ وجه درست نبود. البته دليل اينكه چرا آنان اين كار را مي­كردند، بخوبي معلوم است: آنان نمي­توانستند در مقابل منطق نيرومند فقيهي همچون شيخ بايستند و از طرف ديگر، به دليل التقاطي بودن عقايد خويش و وحشت از آشكار شدن افكار ضداسلامي خود، از بحث علمي و فكري روي برمي­تافتند و معمولاً بحث را به بيراهه مي­كشاندند و چنان هو وجنجال براه مي­انداختند كه اصل مطلب فراموش مي­شد. در ضمن، مي­توان گفت كه مقصود شيخ، اصلاح و هدايت نهضت و مشخص كردن خط بدعت؛ و واكنش مخالفان غرب­زدة او، ايجاد شبهه در ميان طرفداران انقلاب نوپاي مشروطه بود و اينكه مشروعه­خواهان با ضوابط انقلاب از ريشه مخالفند.

در اعلاميه­هايي كه در حضرت عبدالعظيم از طرف شيخ صادر و منتشر شد، اين مطلب چنين شرح داده شده است:

خداي تعالي راضي مباد از كسي كه دربارة مجلس شوراي ملي غير از تصحيح و تكميل و تتقيح، خيالي داشته باشد؛ و برسَخَط وغضب الهي گرفتار باشند كساني­كه مطلب مرا برخلاف واقع انتشار مي­دهند و بر مسلمان­ها تدليس و اشتباه مي­كنند و راه رفع شبهه را از هر جهت مسدود مي­سازند تا سخن ما به گوش مسلمانان نرسد و بخرج مردم بدهند كه فلاني و ساير مهاجرين، منكر اصل مجلس شوراي ملي شده­اند.13

مطالب ديگر كه خيلي لازم است برادران بدانند و از اشتباه كاري خصم بي­مروت بي­دين تحرز نمايند، اين است كه چنين ارائه مي­دهند كه علما دو فرقه شدند و با هم حرف ديني دارند و به اين اشتباه كاري، عوام بيچاره را فريب مي­دهند كه يك فرقه مجلس­خواه و دشمن استبدادند و يك دسته ضد مجلس و دوست استبدادند. لابد عوام بيچاره مي­گويند حق با آنهاست­ كه ظلم­واستبداد را نمي­خواهند. افسوس كه اين اشتباه را به­هرزبان و به­هربيان مي­خواهيم رفع­شود، خصم بي­انصاف نمي­گذارد!

درباب مجلس خواهي، در امر اول دانستي كه هيچ خلاف نيست و همه مي­خواهند؛ و اما در اين امر دين همة علما بدون استثنا مي­گويند كه اين مجلس مخالف اسلام نباشد؛ بايد آمر به معروف و ناهي از منكر و حافظ بيضة اسلام باشد. اي مسلمانان! كدام عالم است كه مي­گويد مجلسي كه تخفيف ظلم نمايد و اجراي احكام اسلام كند، بد است و نبايد باشد؟ تمام كلمات راجع است به چند نفر لامذهب بي­دين آزادطلب كه احكام شريعت، قيدي است براي آنها؛ مي­خواهند نگذارند كه رسماً اين مجلس مقيد شود به احكام اسلام و اجراي آن؛ هر روزي به بهانه­اي القاي شهادت مي­نمايند.14

تغيير صورت مسئله از اسلام و بدعت، به آزادي و استبداد

سياست­بازان، هميشه شعاري مردم­پسند مطرح مي­كنند، تا بحث و محور اصلي مباحث عوض شود. آخر در كجاي اسلام، جائر و استبدادي تأييد شده و يا در كجاي اسلام بر ظلم و استثمار و بهره­كشي و زورگويي و زراندوزي نامشروع مهر صحّت گذارده شده و كدام عالم ديني به دنبال اين حرفها است؟ اهل بدعت براي آنكه مطلب حق طرف مقابل را وارونه جلوه دهند و از طرفي آنان را به موضع­گيري شبهه­انگيز بكشانند، خود را مدافع سرسخت واژه­هاي متجدد و پرزرق و برقي چون آزادي قلمداد مي­كرده­اند و مي­كنند و دراين وادي بطور عمد، به قدري راه افراط را پيش مي­گيرند و جنجال راه مي­اندازند كه مجتهد شيعه به فكر اصلاح شعار يا ضابطة مطرح كردن آن بيفتد، و آنگاه به منظور جوسازي كاذب مي­گويند مي­نويسند كه نگفتيم فلاني مستبد و يا طرفدار فلان مطلب ناخوشايند است؟!

درخصوص افراط در آزادي كه در صدر مشروطيت مطرح بود، مرحوم شيخ در يكي از لوايح خود چنين مي­نويسد:

از جمله يك فصل از قانون­هاي خارجه كه ترجمه كرده­اند، اين است كه مطبوعات مطلقاً آزاد است (يعني هرچه را كه هر كسي چاپ كرد، احدي را حق چون و چرا نيست). اين قانون با شريعت ما نمي­سازد؛ لهذا علماي عظام تغييردادند و تصحيح فرمودند، زيرا كه نشر كتب ضلال و اشاعة فحشا در دين اسلام ممنوع است و كسي كه شرعاً نمي­رسد كه كتاب­هاي گمراه­كنندة حرام را منتشر كند و يا بدگويي و هرزگي را در حق مسلماني بنويسد و به مردم برساند.15

مسلم است كه در راستاي اين منطق و استدلال، اگر تودة پرشور مردم اندكي به تفكر، تحريض و ترغيب شوند و شعور اجتماعي آنان ارتقا يابد، حقايق بخوبي و آساني برايشان آشكار مي­شود. ولي همين مطرح كردن آرمان­ها و ضوابط هم بهانه­اي مي­شد تاآنان به مردم القاكنند كه اين اسلامي كردن شعائر، ابتداي كار است؛ آنها، آزادي با ضابطه نمي­خواهند، ‌بلكه مي­خواهند ريشة آزادي را بسوزانند.

ايجاد اختلاف، آغاز انحراف

مسئلة اختلاف بين علماي بزرگ در صدر نهضت مشروطيت، ازجمله مسائل بسيار بحث­برانگيز و در عين حال عبرت­آموز است. آيا تبليغات مغرضانة سكولارها در آن زمان در ازمنة بعدي كه مي­گفتند مرحوم شيخ طرفدار استبداد و مرحوم آخوند طرفدار آزادي است، واقعاً صحت داشت و يا اينكه آن دو از ريشه، و در طرز تفكر و تلقي و برداشت با هم اختلاف و تباين داشته­اند؟‌اين مطلب تا چه اندازه ممكن است درست باشد و اصولاً چرا بايد اينگونه القائات در چنان سطح وسيع تبليغ شود و دستگاه روحانيت نتواند در مقابل، جواب قانع­كننده و واكنش مناسبي نشان دهد؟ براي روشن­شدن زمينة بحث بايد گفت كسي نمي­تواند منكر اين مطلب شود كه نظريات فقهي و سياسي و برداشت­هاي اجتهادي مرحوم شيخ فضل­الله غير از نظريات وبرداشت­هاي مرحوم آخوند خراساني و مرحوم نائيني بوده است؛16 ولي اختلاف آرا و نظريات و استنتاجات فقهي آنان، آنقدر با هم اختلاف نداشته است كه در مقطعي از زمان بصورت صف­بندي در مقابل هم درآيد؛ چرا كه قبول يك سلسله كليات و اشتراكات از سوي هر دو طرف، مواضع و ديدگاههاي فكري آنان را در مسائل مهم و حساس به هم نزديك مي­ساخته است. اما چه عاملي باعث شد كه علي­رغم اين وحدت نظر كلي ديني، جريان غيرديني كه هيچكدام از طرفين را از اصل قبول نداشتند،‌ در صحنه پيدا شوند و از اختلاف جزئي فيمابين سوءاستفاده و يكي را در مقابل ديگري علم كنند، پاسخ اين سؤال را به عهدة‌ لوايحي مي­گذاريم كه در زمان اقامت مرحوم شيخ شهيد نوري در حضرت عبدالعظيم، منتشر شد:

برادران ديني ما، همه مي­دانند كه آقاي حاجي شيخ فضل­الله و آقاي حاجي آخوند رستم­آبادي و ساير علماي عظام و ائمة جماعت كه در زاوية مقدسه مشرف هستند، همگي همين مجلس را مي­خواهند كه حضرات حجج اسلام والمسلمين آقاي حاجي، آقاي آخوند، آقاي شيخ ــ دامت بركاتهم ــ تعيين فرموده­اند و در اين تلگراف اوصاف آن مجلس رايكايك شمرده­اند؛ از جمله فرموده­اند غرضي جز تقويت اسلام و حفظ دماءِ مسلمين و اصلاح امور عامه نداريم. پس مجلسي­كه اين بزرگواران مي­خواهند، بايد مجلسي باشد كه تقويت اسلام بكند. حضرات مهاجرين زاويه هم مي­گويند بايد مجلس مسلمانها، مجلسي باشد كه تقويت اسلام بكند،‌ نه ترويج كفر. پس دستة‌ بابيها و دسته طبيعيها و دستة ... كه همه منكر اسلام و مروج كفرند، بايد بالكلّيه خارج شوند،‌ چه از متن مجلس و چه از حواشي مجلس.17

و در روزنامة زاوية مقدس، يوم سه­شنبه 12 يا 26  جمادي­الثّاني 1325 هجري قمري، چنين درج است:

البته عموم مسلمانان، مجلسي مي­خواهند كه اساسش به اسلاميت باشد؛ برخلاف قرآن و برخلاف شريعت محمدي (ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفري، قانوني نگذرد. من هم چنين مجلسي مي­خواهم. پس من و عموم مسلمين، بر يك رأي هستيم. اختلاف ميانة ما و لامذهبهاست كه منكر اسلاميت و دشمن دين حنيف هستند، چه بابية مزدكي مذهب و چه طبيعية فرنگي مشرب؛ طرف من و كافّة مسلمين، اينها واقع شده­اند و شب و روز در تلاش و تك و دو هستند كه بر مسلمانها اين فقره را مشتبه كنند و نگذارند كه مردم ملتفت و متنبه بشوند كه من و آنها همگي، همرأي و همراه هستيم و اختلافي نداريم... ايّهاالامؤمنون!  تلگرافي كه اين چند روز به اسم حجج­الاسلام والمسلمين آقاي حاجي و آقاي آخوند و آقاي آقاشيخ عبدالله ــ دامت بركاتهم ــ طبع انتشار داده­اند... ما مهاجرين، آن تلگراف را قبول داريم و مقصد ما همان است كه در آن تلگراف مندرج است. كساني كه از روي قوانين خارجه، نظامنامة اساسي براي مجلس شوراي ملي تدوين مي­كنند، اگر نگارشات خود را بر طبق همان صورت تلگراف قرار بدهند،‌ دعاگويان را هيچ شكايت و موجب مهاجرت نخواهد ماند و معلوم خواهد شد كه منكر مجلس، مخالف مجلس و مخرب مجلس، ما هستيم يا ديگران.18

از اوصاف و شرايط مجلس كه حجج­ اسلام والمسلمين آقايان نجف اشرف در اين تلگراف تعيين فرموده­اند، آن است كه بايد رفع ظلم و اغاثة مظلوم و اعانت ملهوف كند. آقايان عظام مهاجرين زاوية مقدسه هم فرمايشي كه دارند، همين است بدون هيچ اختلاف.19

                                                                                                  جمادي­الثّاني سنه 1325

باري؛ برادران ديني ما در اين تلگراف تأمل و تفكر بكنند و ببينند كه حضرات حجج اسلامِ نجف اشرف، مجلسي را كه خواسته­اند، به چه وصف و كدام قيد و شرط است.  حضرات حجج اسلام مهاجرين زاوية مقدسه هم همان مجلس را مي­خواهند و مخالف چنان مجلس را مخالف شرع و مجادل با صاحب شريعت مي­دانند و البته تمام اهل اسلام هم مجلسي مي­­خواهند كه به همين اوصاف و قيود و شرايط آراسته بوده باشد. پس صاحبان اين تلگراف شريف و مهاجرين زاوية مقدسه و مسلمانهاي ممالك محروسه، تماماً بر يك قول و يك عقيده و يك رأي هستند.20

                                                                                                           جمادي­الثّانية سنة 1325

با ژرف­بيني و بررسي دقيق اطلاعيه­ها و فتاواي ساير علماي بزرگ آن زمان، بخوبي مي­توان پي برد كه همة علما در اصول اوليه و اساسي، اشتراك نظر و عقيده داشته­اند و اختلاف هر يك از آنان سكولاريسم طرفدار سياست و فرهنگ مغرب­زمين در تمامي اصول و اساس، امري واضح و معلوم بوده است. اين وحدت آرمان و اشتراك نظر،  با تأمّل در فتاواي مرحوم آخوند خراساني و نظريات مرحوم نائيني و اعلامية‌ علماي بزرگ حوزة‌اصفهان، بيشتر مشخص خواهد شد. به چند نمونه بطور مستند اشاره مي­شود:

ما با بعد دار غرضي جز تقويت اسلام و حفظ دماءِ مسلمين و اصلاح امورعامه نداريم؛ عليهذا مجلس كه تأسيس آن براي رفع ظلم و اغاثة مظلوم و اعانت ملهوف و امر به معروف و نهي از منكر و تقويت ملت و دولت و  ترقية حال رعيت و حفظ بيضة اسلام است، قطعاً و عقلاً و شرعاً و عرفاً، راجع بلكه واجب است... الاحقر نجل حاجي ميرزا خليل ــ ‌الاحقر محمد كاظم خراساني ــ الاحقر عبدالله المازندراني21

مرحوم ميرزاي نائيني مي­فرمايد:

براي پيروي و متابعت همين سنت و سيرة‌ مأخوذه از انبيا و اوليا (عليهم افضل الصّلوة والسّلام) است كه درا ين عصر فرخنده،‌ ربانيين فقهاي روحانيين و رؤساي مذهب جعفري علي مشيّده (افضل الصّلوة والسّلام) هم در استنفاذ حريّت و حقوق مغصوبة مسلمين و تخلص رقابتشان از ذلّ رقيت و اسارت جائرين، همان همت مجدّانه را مطابق همان سيرة ‌مقدسة مباركه مبذول، ...22

علماي حوزة بزرگ اصفهان، به رياست مرحوم آقانجفي و حاج­آقا نورالله23، اهداف و آرمانهايشان را از مشروطيت چنين بيان مي­كنند:

بر خود واجب و لازم نمودند كه بالاتفاق به تمام هستي خود در اعلاي كلمة اسلام و احياي سنن شريعت خيرالمسلمين(عليه صلوات­المصلّين) و ابطال بدع مبدعين و اعانت مظلومين، كيف ماكان و بالغ در اين مقصود مقدس ساعي و در تمام مطالب مرقومه تماماً واحده و لسان واحد باشند.24

با دقت در اين اسناد و مطالب، بخوبي مي­توان به اشتراك نظر اوليه و نزديكي و يك­ريشگي افكار علما و رهبران مذهبي مشروطه پي برد؛ و اگر نفوذ بدعتگزاران و ايجاد شبهة آنان نبود25 و به قول مرحوم شيخ، اختلاف بين علما و لامذهبها، اصل قرار مي­گرفت، بي­شك نهضت در سير اسلامي خود، آن را از آفات و خيانتهاي سكولاريسم ضد مذهب نجات مي­داد. اما شيخ در مقابل ائتلاف پنهاني كه در برابرش ظاهر شده بود، به يك سلسله اقداماتي دست زد كه به دو مورد مهم و اساسي آن كه كتب تاريخ مشروطيت، بعضي آن را تحريف كرده و يا به دست فراموشي سپرده­اند، اشاره مي­شود:

1- اگر مرحوم شيخ، همّ و غمّ خود را مصروف جواب دادن به شبهات و بحث­هاي فرعي و مصنوعي مي­كرد، علاوه بر آنكه به جو سياسي كاذب و بي­سروته رونق مي­بخشيد و از هدف اصلي خود كه افشاي چهره انقلابي نمايان بود باز مي­ماند و درگير مسائل دروني مي­شد. در صورت اين پيش­آمد، بخوبي معلوم بود كه وقتي دو نيروي مساوي و صادق و داراي پايزگاه مردمي به جان يكديگر بيفتند، چه اتفاقي خواهد افتاد.

بي­ترديد، نتيجة چنين برخوردي اين بودكه در نهايت، هر دو انديشه شكست مي­خورد و زمينه براي طرح و پيروزي هدف گروه سومي كه براي بدست­آوردن فرصتي مناسب كمين مي­گرفتند و فتنه­ها و آشوب­هاي جاري را كارگرداني مي­كردند، مهيا مي­شد.

2- شيخ شهيد براي اينكه در چنين دام خطرناك و وسوسه­انگيزي كه بر راهش گسترده بودند، گرفتار نشود، بجاي پرداختن به اينگونه جدل­هاي سياسي بي­حاصل و بازدارنده، لبة تيز شمشير خود را به طرف ديگر چرخاند و جبهة فقهي ــ فرهنگي بسيار دامنه­داري را در مقابل دشمنان طرح­هاي اصلاحي خود گشود تا بدين ترتيب بتواند بر جامعة بلازدة آن روز ايران روشن سازد كه مسبب اصلي اختلاف كيست؛ همچنين بتواند نيروهاي اصيل و صادق نهضت را در يك جناح مجتمع سازد و براي رسيدن به هدف معقول و منطقي انقلاب، يعني پاسداري از ارزش­ها و اصالت­ها، بحركت درآورد و تدليس­گران و نيرنگ­بازان را رسوا كند. متأسفنه چرخش سريع گردونة غدار سياست، فرصت بهره­برداري كامل از اين شيوة برخورد با دشمن را به شيخ و يارانش نداد؛ اما روشن ساخت كه شيخ فضل­الله نوري نه تنها سخنگوي محافل تاريك­انديش و متحجر و ضدآزادي نيست، بلكه متفكر و مصلحي صاحب­رأي است كه نظريات سياسيش، در تفكرات فقهي او ريشه دارد كه در صورت اجراي نظريات او بطور كامل و دقيق، دست استعمار غرب در اكثر زمينه­هاي فرهنگي،‌ اقتصادي و سياسي از مملكت اسلامي كوتاه مي­شد و در زمينة حكومتي نيز ديانت، جزء لاينفكي از حكومت بلكه محيط بر آن مي­شد و اين دقيقاً هدف اصلي نهضت عدالتخانه و سپس مشروطيت بود.26

 

برای ارسال نظرات از فرم پایین استفاده کنید.
مسئولیت نوشته ها به عهده نویسندگان آنهاست و نمایش آنها به معنی تایید نظرات آنها نیست.
نام :

پست الکترونیکی :

نظر شما :
خانه بیداری اسلامی
ویژه ها
اینفوگرافی
نشریات خانه بیداری اسلامی
خانه بیداری اسلامی
کتابخانه
خانه بیداری اسلامی
خانه بیداری اسلامی
سایت های وابسته