درباره ما تماس با ما پارسی العربیه English
شنبه | 1403/02/01
داوری چگونه تجدد را به داوری می‌نشیند؟
تاریخ درج مطلب 1395/01/22
منبع : علیرضا شریف منش- خانه بیداری اسلامی

داوری چگونه تجدد را به داوری می‌نشیند؟

استاد داوري تجدد را به وجود آمدن بشر جديد تعريف مي كند. به بيان دقيق‌تر: «تجدد پديد آمدن شرايط و امكان كوشش و تدبيري است كه بشر با غفلت از هر قدرتي وراي قدرت بشري و مرجعي غير از خود، براي تحكيم موقع خود در عالم و تصرف در طبيعت و سامان دادن به امور زندگي به خرج داده است... در حقيقت تجدد نگاه تازه‌ ي بشر به خود و عالم و يافتن امكان هاي تازه ‌اي در وجود خود و عالم است. با اين نگاه، بشر در خود قدرت و اراده‌ ي تصرف و تغيير در همه چيز را ديده و عالم متجدد با اين اراده بنا شده است.» (فرهنگ، خرد و آزادي، ص 340-341)

داوري آغاز تجدد را نقد مي داند و كليد خوردن تجدد را آنگاه مي‌ داند كه غرب پا به فضاي نقد گذاشت:

«تجدد با نقد شروع شده است و با نقد تحقق يافته است. يعني تجدد با نقد دنيا را به دست آورد، به اين معنا كه عالم متجدد با محدود كردن وجود و تعريف بشر جديد و عقل متجدد، موجودات را در برابر خود قرار مي دهد و بر آن تسلط و احاطه مي يابد و آن را به دست مي‌ آورد. تجدد نقد جهان و نقد موجود است. نمي توان تجدد را از نقد جدا كرد.» (هنر و حقيقت، ص 101)

ايشان اعتقاد دارد كه فلسفه بنيان تمدن غرب است و هر قومي كه بخواهد در عالم متجدد وارد شود بايد با فلسفه و تفكر جديد آشنا شود. در قسمتي از نوشته هاي ايشان آمده است:

«فلسفه اساس و شرط پديد آمدن وضعي بوده است كه به آن نام مدرنيته داده اند. اصلاً مدرنيته تحقق عقل و فلسفه جديد است. بشر غربي با تعرض به عقل جديد، تجدد را بنيان گذاشته است... فيلسوفاني كه در غرب، مدرنيته را بنيان نهادند غرضشان رسيدن به ميوه تجدد نبود و فلسفه را وسيله براي رسيدن به ان مقصد قرار نداده بودند، بلكه مدرنيته نتيجه تفكرشان بود... هيچ قومي بدون آشنايي با تفكر جديد نمي ‌تواند در عالم متجدد وارد شود. غرب بنايي است كه طرح آن را متفكران در انداخته ‌اند، نه آنكه با كنار گذاشتن اجزاء پراكنده پديد آمده باشد... گمان نكنيم كه به صرف ياد گرفتن اقوال دكارت، كانت و هگل و صرف مطالعه كتب تاريخ فلسفه با طرح غرب مي توان آشنا شد. ياد گرفتن اقوال و آراء لازم است اما طرح عالم غربي را در عمق فلسفه جديد (و نه در سطح و ظاهر آن) مي توان ديد. يعني آموختن الفاظ فلسفه به خودي خود اهميتي ندارد بلكه بايد با عقل فلسفي يگانه شد.» (ما و راه دشوار تجدد، ص 24)

دكتر داوري انتقاد شديدي نسبت به وضع و راه ورود و پذيرش تجدد در ايران دارد. در جايي وارد شدن ايران در دنياي تجدد را «تجدد وارونه» مي نامد و منظور اين است كه ايران با پوسته تجدد كه همان تكنولوژي است رو به رو شده است و هنوز كه هنوز است ما بنيان تجدد را در نيافته ايم و نتوانسته ايم با تفكر دنياي متجدد يگانه شويم.

داوري مي گويد كه متفكران اخير روحيه طلب و تحقيق مترجمان و متفكران گذشته را ندارند و ما براي ورود به دنياي متجدد عامل وحدت و نظم آن كه همان فهم و عقل جديد غربي بود را در نيافتيم و وقتي كه اجزاء پراكنده را در كنار هم قرار داديم تنها چيزي كه ملاك گزينش شد شهرت بود.

«شايد بتوان گفت كه پدران ما نسبتي غير از آنچه با فرهنگ و تمدن اروپايي داريم با علم و فلسفه يوناني داشتند. با اينكه در دوره اخير تعداد آثار ترجمه شده در قياس با آغاز دوره اسلامي بيشتر و تنوع مطالب و مضامين دامنه وسيع‌تر داشت، مترجمان دوره اخير به اندازه اخلاف متقدم خود روحيه طلب و تحقيق نداشتند، چنانكه پس از ايشان كمتر محققاني پيدا شدند كه مضامين ترجمه شده را مايه تحقيق خود قرار دهند، حال آنكه در همان اوان ترجمه و پس از آن كه آثار فلسفي و علمي و نجومي و طبي يوناني ترجمه شد، فلاسفه و عالمان و پزشكان و محققان بزرگ پيدا شدند، ولي در دوره جديد مترجمان احياناً نمي دانستند كه چه چيز را ترجمه مي كنند.» (سير تجدد و علم جديد در ايران، ص 208)

«اسلاف ما كه از بيرون به سازمان و نظام غرب نگاه كردند مجموعه اي از چيزها ديدند و نظم و ارتباط و وحدت از نظر آنها پوشيده ماند. ضامن اين وحدت فهم و عقل جديد بود، كه راه بردن به آن نه آسان بود و نه كسي درصدد آن برآمد و طبيعي بود كه اجزاي پراكنده علوم در قوام نظام جديد اثر نكند... ما صد و پنجاه سال مقهور غرب مانديم زيرا غرب را مجموع اجزاي متباين و پراكنده ديدیم و هنوز هم فكر مي‌كنيم كه غرب اجزاي پراكنده است كه بايد عناصر خوبش را گزينش كرد. به فرض اينكه غرب اجزاي پراكنده باشد با چه ملاكي بايد گزينش كرد و گزيده را بايد كجا قرار داد و چگونه از آن استفاده كرد؟... در چنين شرايطي شهرت ملاك گزينش مي شود، چنانكه در اوايل دوران ترجمه هم ملاك شهرت بود و با اين ملاك، يكي كتاب سيسموندي و ديگري نوشته دكارت يا منتسكيو را بدون اينكه بدانند به چه كار مي‌آيد ترجمه كردند»(سير تجدد و علم و جديد در ايران، ص 211-212)

استاد داوری با تشریح چهار دیدگاه در مواجهه با غرب و تجدد افکار مختلف متفکران ایرانی را در این  زمینه موشکافی می‌نماید:

در اين مورد لااقل چهار رأي و نظر اظهار شده است؛ يكي مي گويد ما فرهنگ تام و تمام وكاملي داريم كه با آن ميتوانيم همه مسائل خود و حتي جهان را حل كنيم و نيازهاي مادي و روحي نوع بشر را با آن برآوريم. در اين باب كسي توضيح نداده است كه اين امر با چه طرحي و از چه راه و چگونه صورت مي گيرد. در تاریخ معاصر هم با وجود كوشش هايي كه شده است هنوز مثال و موردي نداريم كه در آن يك نظم غير غربي يا غير متجدد قوام و تعين يافته باشد. نظر ديگر اين است كه غرب معناي محصل ندارد و اگر مراد از آن، جهان توسعه يافته غربي است اين جهان خود مشكل هايش را حل مي كند و بحرانها را از سر مي گذراند زير استاد علم وتكنولوژي است و باعلم و تكنولوژي هر مشكلي رفع و حل مي شود. غير از اين هم هرچه گفته شود حرف زيادي است. در ميان صاحبان اين رأي كساني هستند كه كم و بيش با فلسفه آشنايي دارند. اينها وقتي اشكال مي شود كه غرب صاحب قدرت علم و تكنولوژي، حريص و سود طلب و متجاوز و ستمگر است آن را صاحب صفا و داشته هاي خوب و بد مي دانند و مي گويند در پيروي از غرب بدهايش را بايد كنار گذاشت و خوبيهاش را اخذ كرد. به عبارت ديگر غرب مجموعه اي از خوبي ها و بدي هاست و ما بايد بدها را به حال خود و سرجايش باقي بگذاريم و خوبيهايش را برداريم و به خانه بياوريم. اين رأي به همان اندازه كه در بادي نظر و درنظر عقل سليم موجه مي نمايد بي پايه و وهمي است و اگر راهنماي عمل سياسي و اخلاقي باشد حاصلي جز غفلت و بيگانه‌تر شدن با زمان و خسران تاريخي ندارد. وهمي بودن اين رأي به اين تلقي باز مي گردد كه گويي ظلم و قهر و عدل و آزادي و علم و دينداري و بي ديني و اخلاق و بي اخلاقي و فساد اخلاق را همه در يك فروشگاه جمع آورده و آنها را در معرض فروش قرار داده اند و همه مردم جهان با استطاعت يكسان مشتريان اين دكانند و هر مشتري هرچه مي خواهد از آنجا مي خرد. ولي متأسفانه چنين فروشگاهي وجود ندارد و اگر هم بود مردم مناطق مختلف جهان استطاعت يكسان براي خريد و تمتع نداشتند.

مي‌گويند مگر علم و تكنولوژي را كه در عداد خيراتند نميتوان از اروپايي غربي و آمريكا فرا گرفت؟ پاسخ جز اين نمي تواند باشد كه اين فراگيري ممكن است. مدعي بلافاصله نتيجه مي گيرد كه پس خوب را ميتوان برگزيد. در اين نتيجه گيري به دو نكته بايد توجه كرد؛ يكي اينكه ببينيم آيا مردم جهان علم را از ميان چيزهاي ديگر گزينش كرده اند و مي توانستند از آن صرف نظر كنند. گزينش با اختيار است، وقتي بيمار دارو مصرف مي كند نمي گويد دارو را گزينش كرده است.

جهان به علم نياز دارد و در هيچ جا چاره جز رو كردن به آن نيست. نكته دوم اين است كه علم را ميتوان آموخت؛ اما علم آموختن گرچه شرط لازم و مقدمه پديد آمدن نظم علمي است، كافي نيست بلكه اين آموزش بايد در زمين ديار جديد خود ريشه كند و به مرحله رشد و ثمردهي برسد. مي گويند علم را اختيار مي كنيم و نهال آن را در زمين فهم و فرهنگ خود مي كاريم تا درختي پرشاخ و برگ و مثمر شود. اين توصيه و راهنمايي يا داعيه يك عيب ديگري هم دارد و آن اينكه بسيار دير اظهار شده و پيش از اظهار آن مردمان به علم رو كرده اند و ديگر نيازي به اين اندرز نيست. علم بايد در زمين زندگي اقوام ريشه كند و استوار شود، توانايي رسوخ در علم و راسخ كردن آن ربطي به گزينش ندارد، توانايي علم نه با چيزي كه آمده است و نمي توانست نيايد بلكه با خود آگاهي تاريخي در جاي خود قرار مي گيرد.

اصلاً اين بحث را با بحث اختيار و آزادي نبايد درآميخت. انديشه گزينش يك تلقي مكانيكي از تاريخ است كه برحسب آن تاريخ مجموعه اي از اشياء و آراء و وسايل و هنرها و رفتارهاست كه در كنار هم قرار گرفته‌اند و كساني كه هيچ يك يا بعضي از اشياء آن مجموعه را ندارند به قصدتماشا ياخريد مي روند و هرچه را بخواهند مي خرند و با خود مي برند و مصرف مي كنند. ولي تاريخ مجموعه اشياء نيست بلكه تعين و تحقق زمان است. اين تعين را قطعه قطعه ومتوقف نميتوان كرد. درست است كه تاريخ تجدد به صورتي تحقق يافته است و اقوام ديگر مايلند راه رفته تجدد را طي كنند و به مقصد علمي- تكنيكي كه اين تاريخ رسيده است برسند، ولي اين كار آسان نيست و تا آمادگي روحي و اخلاقي و مادي براي آن فراهم نشود راه را نميتوان پيمود حتي تقليد از غرب مستلزم اين است كه در سير تاريخ تجدد تأمل كنند و اگر مي توانند از آن درسها بياموزند. اما چه از عهده اين كار برآيند و چه مقلد صرف باشند جايي براي گزينش وجود ندارد. اين نظر برخلاف آنچه بسيار كسان از آن دريافته اند: به اين معني نيست كه يا كل تجدد اعم از بد و خوب آن را بايد گفت و يا از پيروي تجدد صرف نظر بايد كرد.

اولاً اينجا بحث در بودن و شدن است و نه در داشتن، يعني اگر مردمي تجدد مي خواهند بايد متجدد شوند نه اينكه تجدد را در وهم روياي خود داشته باشند و فراورده هاي جهان متجدد را مصرف كنند. ثانياً كلي اي كه اينجا در نظر است مجموعه اشياء متباين و گوناگون كه در انبار ضبط شده باشند نيست كه بتوان گفت اگر علم جديد را مي گيريم بايد رفتارهاي مغاير با فرهنگ و اخلاق خود رانيز بگيريم، اين سؤ فهم بزرگي است. ما چيزي از بازار تجدد نمي خريم كه آن را به كشور خود بياوريم بلكه چيزي يا چيزهايي را مي آموزيم كه بايد بتوانيم آن چيزها را در جاهاي مناسب قرار دهيم. اين جاي مناسب بايد شرايط و لوازم استقرار و دوام وجود چيزي را كه آموخته ايم داشته باشد. كل به معني همه چيز نيست. اگر علم جديد را مي خواهيم مي توانيم آن را بياموزيم اما براي اينكه آن را بارور سازيم بايد شرايط و لوازم آن را فراهم آوريم.

بحث كه به اينجا مي رسد گروه ديگر مي گويد بسيار خوب علم را با شرايطش مي آوريم اما فرهنگ غربي را نمي خواهيم و علوم انسانيش هم جاي چون و چرا دارد. اين سخن جاي تأمل دارد ولي در هر صورت گوينده آن اولاً بايد بداند كه شرايط و لوازم آموزش و تحقق علم چيست وعلم را در بازار با لوازم و شرايطش نمي فروشند، اگر مي دانند كه لوازم و شرايط علم چيست به احتمال قوي آن لوازم و شرايط را دارند زيرا لوازم و شرايط علم، خود ما هستيم. ماي آماده براي درك و فهم و رساندن علم به غايتش شرط و لازمه اصلي علم است. اگر اين ما باشد چه نياز به گزينش دارد، ثانياً اگر با علم يگانه شديم شايد نظر ديگري به فرهنگ و علوم انساني و اجتماعي پيدا كنيم و لازم ندانيم كه علم و تكنولوژي را در كنار آداب و عادات فرهنگي موروث قرار دهيم.

ادبيات اروپا در دوران رنسانس راه گشاي تجدد بود. فيلسوفان و شاعران به امكانهاي تاريخي كه دفتر آن گشود مي شد كم و بيش پي برده بودند و از پديد آمدن بشر جديد و جهان جديد و غلبه بر فقر و جهل و جنگ و بيماري و حتي مرگ سخن ميگفتند. اين فرهنگ اگر با علم وتكنولوژي ملازمه نداشته باشد پرورش دهنده آن يا لااقل خويشاوند و متناسب با آن است. وقتي گفته مي شود كه ما اين فرهنگ را نمي خواهيم گويي مي پنداريم كه علم ناگهان در برهوت بدون هيچ مقدمه و سابقه و محدوديتي پديد آمده و مقيد به زمان و تاريخ و شرايط تاريخي نيست. شايد اين حكم در مورد اشياء مصرفي آن هم تا حدي صحيح باشد اما علم وتكنولوژي در بستگي با بسيار چيزها به وجود آمده است. مردمان چون حاصل و دست آورد علم را با وجود علم اشتباه مي كنند و مي بينند كه علم را همه مردمان از هر قوم و ملت مي توانند فراگيرند مي پندارند كه با اين فراگيري كار علم تمام است و هركس كه علم را فراگرفته است آن را به هرجا كه مي خواهد مي تواند ببرد. البته اين پندار درست است اما چيزي را كه فرا مي گيرند و به جاهاي ديگر مي برند اگر شرايط وجودش فراهم نباشد در بهترين صورت در همان حدي كه هست مي ماند و رشد نمي كند. ميوه و ثمر علم را با اصل وجود آن اشتباه نبايد كرد. نسبت و ارتباط ميان تاريخ ها و فرهنگها نيز با بده- بستان بازار قابل قياس نيست زيرا در بده-بستان بازار چيزي كه داده يا گرفته مي شود همان كه هست مي ماند؛ چه چيزهايي كه ناخواسته و بي اختيار از جايي به جايي مي رود و چه چيزهايي كه با طلب و تحصيل به دست مي آيد.

مسلمانان وقتي فلسفه يوناني را فرا گرفتند بي آنكه اخذ كنندگان اراده كرده باشند بسياري معاني دگرگون شد و در نتيجه فلسفه وجه و صورت ديگر پيدا كرد (پژوهنده اي كه گمان مي كند فلسفه اسلامي در آميخته عمدي و آگاهانه فلسفه يوناني با اعتقادات اسلامي است، يا فلسفه اسلامي را فهم ناقص و ناتمام فلسفه يوناني مي داند يا تاريخ را اگر نه با دفتر حساب بازرگانان با روزنامه داروسازي اشتباه كرده است) علاوه بر اين دو وجهه نظر يك تلقي و نظر انتقادي نيز وجود دارد. بر وفق اين تلقي غرب نه خوب است، نه بد، بلكه يك حادثه بزرگ تاريخي و يا بهتر بگويم يك تاريخ بزرگ است. اين تاريخ را با سهل انگاري نمي توان رد و انكار يا قبول و اثبات كرد. تاريخ غربي كه تاريخ قهر است همه جهان را مقهور كرده است. مقهوران مي توانند از اين قهر بيزار باشند، اما بيزاري آزادي نيست، تحسين كنندگان هم خدمتي به اين تاريخ نمي كنند. البته كساني هم هستند كه در برابر نقاديها مي ايستند و از كيان تجدد دفاع مي كنند. تلقي غرب به عنوان حادثه تاريخي اين امكان را فراهم مي آورد كه بپرسند تجدد چيست و اگر حادثه تاريخي است كي و چگونه روي داده و چه راهي را پيموده و مقصدش كجا بوده و اكنون در چه منزل و مرحله اي است.( اندیشه پست مدرن)

داوري جهان كنوني را جهان آشوب مي داند و علت آن را پايان تجدد در گوشه‌ اي ازجهان و در كنار آن به تجدد نرسيدن قسمت ديگري از جهان مي‌داند و مي‌گويد نمي توان از اين آشوب بركنار ماند.

«در زمانه كنوني، يعني زمانه ‌اي كه در مناطقي از جهان تجدد به پايان و تماميت رسيده و مردماني به تجدد نرسيده اند و بايد به پايان تجدد بيانديشند وجود آشوب امر عجيبي نيست. عجيب اين است كه آشوب با اينكه با سرعت گسترش مي يابد از نظرها پنهان است و كسي نگران آن نيست. اين آشوب كه آشوب راه ها، شهرها و خانه ها و مدرسه ها و بيمارستانها و كارگاه ها و ادارات و دل ها و دستها و قلم ها و زبان ها و گفته ها و نوشته ها و حكم ها و جان ها و زبان هاست، براي همگان عادي و طبيعي شده است. اين آشوب را ما به جهان نياورده ‌ايم، اما بر كنار از آن نمي توانيم باشيم.» (ما و راه دشوار تجدد، ص 34)

از بيان داوري فهميده مي شود كه ورود به دنياي متجدد سخت و تاكنون هيچ جهاني نتوانسته است به اين تفكر وارد شود. استاد مي گويد براي عبور از تجدد بايد بتوانيم صحيح وارد آن شويم و حال كه تجدد و تاریخ غربی به پايان خود نزديك مي شود بايد جهان و تاريخ ديگري گشود شود. با خود فكر مي كردم كه آيا اين جهان و تمدن جديد «تمدن اسلامي» خواهد بود؟! اين بستگي به عزم و اراده‌ي ما دارد.

به آخرين بخش از متن اين مقاله توجه كنيد: « تاريخ بشر  سير واحد نداشته است كه از جايي آغاز شود و به وضع تجدد يعني نظم فعلي عالم غربي مودّي شود. اينكه تاريخ، تاريخ واحد است و اين تاريخ سير خطي و مستقيم دارد از قرن هيجده و در آثار و آراء كانت و هگل و ماركس و اگوست كنت و ... صورت سمبل پيدا كرده است اما من معتقد نيستم كه وضع تجدد پايان تاريخ باشد و كمال بشر در كمال تاريخ غربي محقق شود. بلكه فكر مي كنم معمولاً كساني كه از پايان تاريخ سخن مي گويند پايان تاريخ غربي را با پايان تاريخ اشتباه مي كنند، يعني بنا را بر اين مي گذارند كه تاريخ، تاريخ غربي است و اگر از پايان تاريخ غربي سخن به ميان آيد در حقيقت مثل اين است كه از پايان مطلق تاريخ بحث شده باشد، پايان يك تاريخ پايان تمام تاريخ‌ها نيست. چنانچه با پايان يافتن تاريخ قرون وسطي تاريخ پايان نيافت. اينك نيز اگر دوره‌ ي جديد تاريخ غرب پايان يابد، زندگي بشر و تاريخ او پايان نمي‌يابد.

بلكه اصول و رسوم و فرهنگ ديگري برقرار و داير مي‌شود و زندگي مردمان روال ديگري پيدا مي‌كند.»

برای ارسال نظرات از فرم پایین استفاده کنید.
مسئولیت نوشته ها به عهده نویسندگان آنهاست و نمایش آنها به معنی تایید نظرات آنها نیست.
نام :

پست الکترونیکی :

نظر شما :
خانه بیداری اسلامی
ویژه ها
اینفوگرافی
نشریات خانه بیداری اسلامی
خانه بیداری اسلامی
کتابخانه
خانه بیداری اسلامی
خانه بیداری اسلامی
سایت های وابسته